بارانباران، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

باران دختر ناز مامان و بابا

باران عاشقتم

سلام عزیزم سلام دخترم      سلام شیرین زبونم           سلام زندگیم           باران روزها مثل برق و باد دارن میگذرن  و تو روز به روز بزرگتر میشی  هر روز شیرینتر و زیباتر مهربونم   وقتی با دستای کوچیکت صورتم رو لمس میکنی و میگی ناسی مامان قند توی دلم آب میشه وقتی بی هوا دستت توی صورتم میخوره و میگی ببشید مامانی ، آرزو میکنم دوباره اون لحظه تکرار بشه ، نگرانم   این لحظه ها تموم بشن و تو دیگه برام شعر الو مامان دودت دارم رو نخونی امروز وقتی سعی کردم کفشهات رو پات کنم و نش...
23 تير 1392

اولین سفر تابستانی 92

سلام گل دخترم چند وقت پیش من و بابایی و شما با دد جون (پدر جون) و مادری و نانا (خاله) و پوآ (پویا ) رفتیم مسافرت ، خدا رو شکر هوا عالی بود و حسابی خوش گذشت حسابی شیرین زبونی میکردی و دل همه رو برده بودی طوری که وقتی خواب بودی همه افسردگی میگرفتن تا بیدار بشی و دوباره شروع کنی به جنب و جوش و شیطونی! به قول خودت خیلی قاقلا ( ناقلا ) شده بودی عاشق دریا و آب بازی و شن بازی و ... طوریکه شبها به زور میخواستیم از آب بیاریمت بیرون همه رو هم مجبور میکردی تا ببرنت توی آب و باهات بازی کنن حتی عمو زنجیرباف! توی ساحل هم باید برات شکل میکشیدیم تا شما ذوق کنی بگی چی بودن: دایده (دایره) ، مببع (مربع ) ، گلب (قلب ) ، لوسی (لوزی) ، داداره (...
21 تير 1392

مبالک (مبارک)

عزیز دل مامانی دیشب تولد عمه بود حسابی بهشون زحمت دادیم چند تا از عکسهای شما رو میخوام بذارم که ببینی چطوری به کیک داری ناخونک میزنی! قربون دختر با انرژی خودم موقعی که کیک رو روی میز گذاشتن شروع کردی به دست زدن و گفتی : عممممه مبالک من و بابایی حسابی ذوق کردیم که بدون اینکه ما بهت یاد بدیم خودت چه جوری به ذهنت میرسه که تبریک بگی آخر شب هم موقع خداحافظی رفتی جلوی عمه و گفتی : بای بای ببادز ( خدافظ) عاشقتم شیرین زبونم   ...
21 تير 1392

واکسن 18 ماهگی

گل دخمری بعد از برگشتن از سفر با کمی تاخیر رفتیم برای واکسن زدن باران قبل از واکسن زدن آخی عزیز دلم شاد و خوشحال تز دیدن نی نی ها و لی کمی که گذشت غمگین و ناراحت عزیزم خیلی گریه کردی و تا 1 روز پای چپت رو تکون نمیدادی و میگفتی : مامانی پات درد! خیلی بد بود بخصوص تب کردنت خدا رو شکر فعلا از دست واکسنها راحت شدیم! ...
21 تير 1392

گیلیلی لی لی علوس علوس (عروس عروس)

عزیز دلم چند وقتی بود که حسابی دلت یه عروسی میخواست و تا چشمت به لباس عروست میوفتاد میخوندی گیلی لی لی علوس علوس وقتی ازت میپرسیدم : باران تهران بریم چیکار؟ جواب میدادی : علوسی خلاصه رفتیم تهران عروسی و خدا رو شکر برعکس دفعه قبل اصلا اذیت نکردی و حسابی بهت خوش گذشت چند تا از عکسهات رو برای یادگاری میذارم عزیز دلم قربونت برم دخترک جذابم   ...
11 تير 1392

یا صاحب الزمان

نیمه ی شعبان گل نرگس شکفت / چلچله از شادمانی شب نخفت آبشار یک لحظه آرام شد ، نریخت / تا که رازش با گل نرگس بگفت سرو حیران شد از آن فر و جلال / ماه فرو مانده در آن حسن جمال روشن شد از این عید، جهان تاریک یا رب بنما ظهور مهدی نزدیک در گلشن زهرا، گل نرگس بشکفت شد نیمه ی شعبان، به محمد تبریک خدایا در همه لحظات مراقب بارانم باش خدایا ...   ...
3 تير 1392
1